عزیزان همراه از این پس میتوانند ضمن مطالعه مطالب وبلاگ فارسی از وبسایت رسمی شایان دیبا و بخشهای مختلف آن استفاده نمایند و از جدیدترین آهنگ ها مطالب منتشر شده از سوی او آگاه شوند.
آدرس وبسایت : www.shayandiba.com
مهراب عشق
خواننده : شایان دیبا
شعر و آهنگ : استاد بابک رادمنش
تنظیم : مجید رضازاده
تقدیم به همسر عزیزم که صادقانه و عاشقانه در طول این سالها
از عشق و زندگیم وفادارانه حفاظت کرد
برای دانلود آهنگ با کیفیت عالی کلیک کنید
شاید یکی از سخت ترین لحاظات زندگیم زمانی باشد که ترانه های ارسالی دوستان و برای ساخت آهنگ میخوانم و هر بار با ناامیدی همه آنها رو کنار می گذارم.
بیشتر اوقات به این موضوع فکر میکنم که این ابتذال زائیده چیست؟
سرزمینی که تا همین 40 یا 50 سال پیش بزرگانی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی ، پرویز وکیلی ، بیژن ترقی ، تورج نگهبان و ایرج جنتی عطایی ها داشت چگونه به این درجه از خفت و تباهی رسیده که حتی برای تولید یک اثر موسیقیایی نمی شود یک شعر و ترانه خوب پیدا کرد؟
چقدر دلتنگ ترانه های ایرج جنتی هستم. چه مدید روزگاری چشم انتظار شنیدن ترانه ای همچون " مگه نه " از زنده یاد تورج نگهبان نشستم. کجاست شعری که بتوان با او زنده بودن را زندگی کرد؟ کجاست ترانه ای هم مایه " طاقتم ده " از استاد معینی کرمانشاهی؟
چقدر فقیر شده ایم.
کاش کسی بود
و کاش برایم اینچنین می سرود
اما افسوس و هزار بار افسوس که ...
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده
شایان دیبا
به گیتی کسی رانماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
بود دانشومند و زاهد به نام
بکوشد ازین تا که آید به کام
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
پدر با پسر کین سیم آورد
خورش کشک و پوشش گلیم آورد
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
بریزند خون ازپی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
حکیم ابولقاسم فردوسی
دلم هوای تو کرده خیال کوی تو دارم
از این دیار غریبان سری به سوی تو دارم
گر از شراب لبانت چشیده اند رقیبان
مرا بس است نگاهی که سر به موی تو دارم
هوای این قفس اکنون غبار بسته و تنگ است
نیاز آن دم گرم و هوای بوی تو دارم
به زهر زهره چشمت هزار درد بروید
چه حاجتی ست دوا را که داغ روی تو دارم
هزار زخم زبانم زدی و لب نگشودم
من این سکوت دمادم به های و هوی تو دارم
شایان دیبا