شاید یکی از سخت ترین لحاظات زندگیم زمانی باشد که ترانه های ارسالی دوستان و برای ساخت آهنگ میخوانم و هر بار با ناامیدی همه آنها رو کنار می گذارم.
بیشتر اوقات به این موضوع فکر میکنم که این ابتذال زائیده چیست؟
سرزمینی که تا همین 40 یا 50 سال پیش بزرگانی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی ، پرویز وکیلی ، بیژن ترقی ، تورج نگهبان و ایرج جنتی عطایی ها داشت چگونه به این درجه از خفت و تباهی رسیده که حتی برای تولید یک اثر موسیقیایی نمی شود یک شعر و ترانه خوب پیدا کرد؟
چقدر دلتنگ ترانه های ایرج جنتی هستم. چه مدید روزگاری چشم انتظار شنیدن ترانه ای همچون " مگه نه " از زنده یاد تورج نگهبان نشستم. کجاست شعری که بتوان با او زنده بودن را زندگی کرد؟ کجاست ترانه ای هم مایه " طاقتم ده " از استاد معینی کرمانشاهی؟
چقدر فقیر شده ایم.
کاش کسی بود 
و کاش برایم اینچنین می سرود 
اما افسوس و هزار بار افسوس که ...

خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده


شایان دیبا

 

Share this Post Share to Facebook Share to Twitter Email This Pin This

نوشته شده در تاريخ جمعه 31 ارديبهشت 1400برچسب:فقر ترانه - ایرج جنتی - معینی کرمانشاهی - تورج نگهبان, توسط شایان دیبا