کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی
چون به یاد آری پریشانم پریشان می شوی
 
گر به خاطر آوری این اشک جانسوز مرا
آنچه من هستم کنون در عاشقی آن می شوی
 
سر به زانو گریه هایم را اگر بینی به خواب
چون سپند از بهر دیدارم شتابان می شوی
 
عزم هجران کرده ای شاید فراموشم کنی
من که میدانم تو هم چون شمع گریان می شوی
 
گر خزان عمر ما را بنگری با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشکریزان می شوی
 
بشکند پیمانه ی صبرم,ولی در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشکسته پیمان می شوی
 
بینم آن روز ی که چون پروانه بهر سوختن
پای تا سر آتش و سر تا به پا جان می شوی
 
مرغ باغ عشقی و دور از تو جان خواهم سپرد
آن زمان بی همزبان در این گلستان می شوی
 
معینی کرمانشاهی

Share this Post Share to Facebook Share to Twitter Email This Pin This

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 تير 1398برچسب:معینی کرمانشاهی - شایان دیبا, توسط شایان دیبا